سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

بدون شناخت اهل بیت‏ امکان برقرارى یک ارتباط صحیح بین ما و آن‏ها وجود ندارد و بدون برقرارى یک ارتباط صحیح هرگز نمى‏توان راه راست و طریق خوشبختى را که باید مبتنى بر تخصص‏هاى هفت‏گانه باشد، پیمود       .

    

ضرورت شناخت امام زمان و پیوند با او به دلیل اهمیت حیاتى و غیر قابل انکارى است که شناخت امام و به خصوص امام زمان«علیه‌السلام» یعنى رهبر و الگوى زمان و تنها عامل پیوند ما با خداوند و آسمان دارد، پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً؛ هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»

نشناختن امام زمانِ خود، به معنى عدم ارتباط با امام است و این یعنى قطع پیوند هدایت با خداوند، که همان مرگ جاهلیت و خروج از دین و گمراهى است


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۵
م.الف.ی

حال باید دید که خداوند چگونه انسان را هدایت نموده و اطلاعات مربوط به پیمودن مسیر دنیا تا آخرت (ابدیت) را چگونه در اختیار وى قرار داده است؟ خداوند بزرگ و مهربان هدایت خود را از طریق انسان‏هاى برگزیده‏اى که داراى علم الهى لازم براى هدایت بشر و عصمت هستند، انجام داده است.

                

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۰۰
م.الف.ی

انسان هر چند در بُعد طبیعى و دنیایى‏اش داراى ابعاد جمادى، گیاهى و حیوانى است، اما حقیقت او و کمالات او به عنوان یک انسان که مى‏تواند مظهر خدا و خلیفه او باشد، از سنخ کمالات جمادى، از قبیل وزن، حجم، بدن، رنگ، بو و کمالات گیاهى از قبیل رشد، تغذیه، قدرت بدنى و... نیست. هم‌چنین انسانیت او به غرایز و عواطف حیوانى از قبیل انواع شهوات حیوانى، تشکیل خانواده و تشکیل اجتماع و طى مدارج اعتبارى در اجتماع، کار، تفریح، مسکن‌گزینى و... نمى‏باشد، بلکه حقیقت او و کمالات او غیر از این کمالات است  .

                                              

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۳
م.الف.ی

کاش می دانستی بعد ازآن دعوت زیبا به ملاقات خودت، من چه حالی بودم. خبر دعوت دیدار چو از راه رسید پلک دل، باز پرید. من سراسیمه، به دل بانگ زدم، آفرین قلب صبور، زودبرخیز عزیز، جامه تنگ درآر و سراپا به سپیدی تو درآ...و به چشمم گفتم: باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس پس از این همه مدت، ز تو دعوت شده است؟

چشم خندید و به اشک گفت: برو. بعد از این دعوت زیبا به ملاقات نگاه، با توام کاری نیست و به دستان رهایم گفتم: مف بر هم بزنید، هرچه غم بود گذشت، دیگر اندیشه لرزش به خودت راه مده. وقت آن است که دست محبت، زتو یادی بکند. خارم را گفتم: زودتر راه بیفت هر چه باشد، بلد راه تویی. ما که یک عمربدین خانه نشستیم و تو تنها رفتی. بغض در راه گلو گفت: مرحمت کم نشود، گوییا با من بنشسته، دگر کاری نیست. جای ماندن چو دگر نیست از اینجا بروم. 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۳
م.الف.ی