سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

عینک تیره بینی‌ام را بسیار دوست داشتم چرا که به وجودش عادت کرده بودم. فکر می‌کردم اگر این عینک من نبود همه چیز تغییر می‌کرد و من از تغییر می‌ترسیدم.   

         

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۱۶:۲۶
م.الف.ی

دو روز باقی مانده بود به پایان جهان. تازه فهمید که اصلا زندگی نکذده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود.

         

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۲
م.الف.ی

مسافر راه افتاد و رفت تا به دنبال خدا بگردد و گفت تا کوله ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.

نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود. مسافر با خنده رو به درخت گفت:" چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن. "و درخت زیر لب گفت:" اما تلخ تر آن است که بروی ولی بی رهاورد برگردی. کاش می دانستی آنچه در جستجوی آنی همین جاست."

           

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۹
م.الف.ی

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با نعجب رو به پرنده کرد و گفت:" اما من درخت نیستم، تو نمی توانی روی شانه های من آشیانه بسازی.

             

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۱
م.الف.ی