سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هربار به فرشتگان اینگونه می گفت:" می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد."

   

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۲
م.الف.ی

دو برادر در کنار هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند. یکی از آنها ازدواج کرده بود وخانواده ای بزرگ داشت. اما برادر دیگر هنوز مجرد بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۹
م.الف.ی

چندین سال پیش، دختری نابینا زندگی می کرد که به خاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود. او از همه متنفر بود الا نامزدش.



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۲
م.الف.ی
مردی از ارتفاع 5 متری روی زمین می پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی افتاد. او هرگاه می خواست از ارتفاع به سمت پائین بپرد نگاهش را به سوی آسمان می کرد و از کائنات می خواست تا او را سالم به زمین برساند و از هر نوع آسیب و صدمه حفظ کند.
                                                       


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۶
م.الف.ی