مسافری نزدیک شهر بزرگی از زنی که کنار جاده نشسته بود پرسید: " مردم این شهر چگونه اند؟" زن گفت:" مردم شهری که از آن آمده ای چگونه بوده اند؟"
مسافری نزدیک شهر بزرگی از زنی که کنار جاده نشسته بود پرسید: " مردم این شهر چگونه اند؟" زن گفت:" مردم شهری که از آن آمده ای چگونه بوده اند؟"
دو راهب که مراحلی از سیرو سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگری سفر می کردند سر راه خود دختری را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضا کرد که کمکش کنند.. یکی ار زاهبان بی درنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند.