سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

از خدا صدا نمی رسد

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ب.ظ

ای ستاره ها که از جهان دور، چشم تان به چشم بی فروغ ماست! نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟ در میان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟

این غبار محنتی که در دل فضا رهاست، این سرای ظلمتی که آشیان ماست، در پی تباهی شماست! گوشتان اگر به ناله من آشناست، از سفینه ای که می رود به سوی ماه، از مسافری که می رسد ز راه، از زمین فتنه گر حذر کنید!


                                                                          

پای این بشر اگر به آسمان رسد روزگارتان چو روزگار ما سیاه است!

ای ستاره ای که پیش دیده منی، باورت نمی شود که در زمین هر کجا، به هر کسی که می رسی، خنجری میان مشت خود نهفته است، پشت هر شکوفه تبسمی خار جانگزای حیله ای شکفته است! آن که با تو مس زند صدای مهر، جز به فکر غارت دل تو نیست.

گرچراغ روشنی به راه توست، چشم گرگ جاودان گرسنه ای است! ای ستاره، ما سلام مان بی بهانه است، عشقمان دروغ جاودانه است.

در زمین زبان حق بریده اند. ححححق زبان تازیانه است. واآن که با تو صادقانه درد دل کند، های های گریه شبانه است!

 ای ستاره باورت نمی شود، در میان باغ بی ترانه زمین  ساقه های سبز آشتی شکسته است. لاله های سرخ دوستی فسرده است. غنچه های نورس امید، لب به خنده وا نکرده مرده است. پرچم بلند سرو راستی سر به خاک غم سپرده است! ای ستاره باورت نمی شود آن سپیده دم که با صفا و ناز در فضای بی کرانه می دمید دیگر از زمین رمیده است. این سپیده هاسپیده نیست! رنگ چهره زمین پریده است!

آن شقایق شفق که می شکفت عصرها میان موج نور، دامن از زمین کشیده است. سرخی و کبودی افق قلب مردم به خاک و خون تپیده است، دود و آتش به آسمان رسیده است. ابرهای روشنی که چون حریر، بستر عروس ماه بود، پنبه های داغ کهنه است.

ای ستاره ای ستاره غریب!از بشر مگوی و از زمین مپرس. زیر نعره گلوله های آتشین، از صفای گونه های آتشین مپرس، زیر سیلی شکنجه های دردناک، از زوال چهره های نازنین مپرس.

پیش چشم کودکان بی گناه، از نگاه مادران شرمگین مپرس.

از جهنمی که پیش دیده خداست از لهیب کوره ها و کوه نعش ها، از غریو زنده ها میان شعله ها بیش از این مپرس، بیش از این مپرس!

ای ستاره، ای ستاره غریب! ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم، ما صدای گریه مان به آسمان رسید، از خدا چرا صدا نمی رسد؟

بگذریم از این ترانه های درد، بگذریم از این فسانه های تلخ، بگذر از من ای ستاره شب گذشت، قصه سیاه مردم زمین، بسته راه خواب ناز تو، می گریزد از فغان سرد من، گوش از ترانه بی نیاز نو.

ای که دست من به دامنت نمی رسد، اشک من به دامن تو می چکد! با نسیم دلکش سحر، چشم خسته تو بسته می شود. بی تو، در حصار این شب سیاه، عقده های گریه شبانه ام در گلو شکسته می شود....  .                                 شب بخیر

                                                                                                                                                                                  شعر از فریدون مشیری


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۲
م.الف.ی

نظرات  (۱)

سلام
شعر ها رو اینتر بزنین حداقل خط عوض بشه
من نفهمیدم این متن نثر بود یا نظم!!!!!!!!!
یکمی هم تلخ بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی