سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

نامه ای به خدا

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

                 
                                                                     


یک روز یک کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود: "نامه ای به خدا".

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کند و بخواند. در این نامه اینطور نوشته بود:


" خدای من، بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.

یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر ز دوستانم را برای شام دعوت کرده ام  اما بدون آن پول نمی توانم چیزی بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی. به من کمک کن."

کارمند اداره پست تحت تأثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیچه این شد کههمه آن ها جیب خود را جست و جو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد که آن را در پاکتی گذاشتند و برای پیرزن فرستادند.

همه کارمندان اداره پست از این که توانسته بودند کار خوبی انجام دهند، خوشحال بودند.

عید به پایان رسید و چند روزی از آن ماجرا گذشت تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: "نامه ای به خدا"

همه همکاران جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

" خدای عزیزیم چگونه می توانم از کاری که برایم انجان دادی تشکر کنم؟ با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آن ها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته 4 دلار آن کم لود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۳
م.الف.ی

نظرات  (۱)

آخرش لبخند رو بر لبان من نشوند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی