سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

سایه روشن

سیاسی- فرهنگی ادبی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

کاش می دانستی بعد ازآن دعوت زیبا به ملاقات خودت، من چه حالی بودم. خبر دعوت دیدار چو از راه رسید پلک دل، باز پرید. من سراسیمه، به دل بانگ زدم، آفرین قلب صبور، زودبرخیز عزیز، جامه تنگ درآر و سراپا به سپیدی تو درآ...و به چشمم گفتم: باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس پس از این همه مدت، ز تو دعوت شده است؟

چشم خندید و به اشک گفت: برو. بعد از این دعوت زیبا به ملاقات نگاه، با توام کاری نیست و به دستان رهایم گفتم: مف بر هم بزنید، هرچه غم بود گذشت، دیگر اندیشه لرزش به خودت راه مده. وقت آن است که دست محبت، زتو یادی بکند. خارم را گفتم: زودتر راه بیفت هر چه باشد، بلد راه تویی. ما که یک عمربدین خانه نشستیم و تو تنها رفتی. بغض در راه گلو گفت: مرحمت کم نشود، گوییا با من بنشسته، دگر کاری نیست. جای ماندن چو دگر نیست از اینجا بروم. 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۳
م.الف.ی