به خاطر خودت
سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۱۶ ق.ظ
مردی از ارتفاع 5 متری روی زمین می پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی افتاد. او هرگاه می خواست از ارتفاع به سمت پائین بپرد نگاهش را به سوی آسمان می کرد و از کائنات می خواست تا او را سالم به زمین برساند و از هر نوع آسیب و صدمه حفظ کند.
اتفاقا هم همیشه چنین می شد و هیچ بلایی بر سر او نمی آمد.
روزی این مرد به ارتفاع پنج و نیم متری رفت و سرش را به سوی آسمان بالا برد و از کائنات خواست تا مثل همیشه او را سالم به زمین برساند. اما این بار محکم به زمین خورد و پایش شکست.
او آزرده خاطر نزد بزرگ شهر رفت و از او پرسید:" کائنات هیچ وقت جواب رد به خواست من نمی داد. من سال ها بود که از ارتفاع پنج متری می پریدم وهیچ اتفاقی برایم نمی افتاد چرا این بار فقط به خاطر نیم متر اضافه تر پاهایم شکست؟ چرا کائنات مرا حفظ نکرد؟"
آن بزرگ تبسمی کرد وگفت:" اتفاقا این دفعه هم کائنات به نفع تو عمل کرد! کائنات چون می دانست که تو بعد از پنج و نیم متر، عدد 6 و 7 را انتخاب می کنی، قبل از این که خودت با این زیاده خواهی بی معنا گردنت را بشکنی، پای تو را شکست تا دست از این بازی برداری و روی زمین قرار گیری!"
اتفاقا هم همیشه چنین می شد و هیچ بلایی بر سر او نمی آمد.
روزی این مرد به ارتفاع پنج و نیم متری رفت و سرش را به سوی آسمان بالا برد و از کائنات خواست تا مثل همیشه او را سالم به زمین برساند. اما این بار محکم به زمین خورد و پایش شکست.
او آزرده خاطر نزد بزرگ شهر رفت و از او پرسید:" کائنات هیچ وقت جواب رد به خواست من نمی داد. من سال ها بود که از ارتفاع پنج متری می پریدم وهیچ اتفاقی برایم نمی افتاد چرا این بار فقط به خاطر نیم متر اضافه تر پاهایم شکست؟ چرا کائنات مرا حفظ نکرد؟"
آن بزرگ تبسمی کرد وگفت:" اتفاقا این دفعه هم کائنات به نفع تو عمل کرد! کائنات چون می دانست که تو بعد از پنج و نیم متر، عدد 6 و 7 را انتخاب می کنی، قبل از این که خودت با این زیاده خواهی بی معنا گردنت را بشکنی، پای تو را شکست تا دست از این بازی برداری و روی زمین قرار گیری!"
۹۲/۱۰/۱۷